نوشته شده توسط : S_A

 

این جمله با کلمه ای یک حرفی آغاز می شود٬ کلمه دوم دو حرفیست٬‌ چهارم چهار حرفی... تا بیستمین کلمه بیست حرفی.
نویسنده این جمله یا مغز دستور زبان بوده یا بی کار:


I do not know where family doctors acquired illegibly perplexing handwriting nevertheless, extraordinary pharmaceutical intellectuality counterbalancing indecipherability, transcendentalizes intercommunications incomprehensibleness


ترجمه این جمله:


نمیدانم این دكترهای خانواده گی این دست خطهای گیج کننده را از کجا کسب میکنند.با این حال سواد پزشکی آنها غیر قابل کشف بودن این دست خط ها را جبران کرده و بر غیر قابل کشف بودن آنها (دست خط ) برتری میجوید.



:: موضوعات مرتبط: عجیب ترین جمله انگلیسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 505
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

ضرب کنید:


13837 * سن شما * 73

نتیجه جالبه



:: موضوعات مرتبط: فرمولی کوتاه از عجایب ریاضی , ,
:: بازدید از این مطلب : 536
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

آیا میدانید هیچ کاغذی بیش از ۷ بار از وسط تا نمی شود

آیا میدانید مایع داخل نارگیل تازه سبز، حاوی پلاسمای مشابه خون است

آیا میدانید بیشتر سردردهای معمولی از کم نوشیدن آب می باشد

آیا میدانید درخت خرما نر هرگز بار نمی آورد

آیا میدانید تعداد چینی‌های که انگلیسی بلدند، از آمریکایی‌های که انگلیسی بلدند، بیشتر است

آیا میدانید مقاومت موش صحرایی در برابر بی آبی بیشتر از شتر میباشد

آیا میدانید پروتین تخم مرغ بیشتر از شیر و گوشت است

آیا میدانید میزان سوختن کالری در هنگام خواب بیشتر از هنگام تماشای تلویزیون است

آیا میدانید اولین محصولی که بارکد خود، آدامس بود

آیا میدانید زهره، تنها سیاره ای است که در جهت عقربه های ساعت می چرخد

آیا میدانید سیب بیشتر از کافئین ، در بیدار کردن شما مؤثر است

آیا میدانید اولین صاحب کمپانی مارلبرو بر اثر سرطان ریه مرد

آیا میدانید مروارید در سرکه حل می شود

آیا میدانید آب گرم زودتر از آب سرد یخ میزند

آیا میدانید زکریای رازی به غیر از الکل کاشف گوگرد هم هست

آیا میدانید خوردن کاهو مانع ریزش و سفید شدن موها میگردد

آیا میدانید ستاره دریایی فاقد مغز میباشد

آیا میدانید عقرب میتواند سه سال بدون غذا زندگی کند

آیا میدانید صدای کواک اردک، اکو ندارد و کسی نمی داند چرا؟

آیا میدانید لاک پشت ها از طریق مقعد خود نیز نفس می کشند!

آیا میدانید لئوناردو داوینچی می توانست همزمان با یک دست خود بنویسد و با دست دیگر نقاشی کند

آیا میدانید گربه تنها حیوان خانگی است که نام او در انجیل نیامده است

آیا میدانید نقاشی تابلوی مونالیزا برای داوینچی، ده سال بطول انجامید

آیا میدانید در کازینو های لاس وگاس، هیچ نوع ساعتی وجود ندارد

آیا میدانید بهترین سایت سرگرمی راد اس ام اس دات کام است !؟

آیا میدانید یک نوع وزغ وجود دارد که در بدن خود سم کافی برای کشتن ۲۲۰۰ انسان را دارد

آیا میدانید اگر اکسیژن هوا بیشتر بود حشرات بزرگتر و یک سنجاقک به اندازه یک شاهین میشد

آیا میدانید با پیشرفت علم هنوز برای دانشمندان ساختن عسل کشف نشده است

آیا میدانید زنبور عسل ۲ معده دارد یکی برای جمع آوری عسل و دیگری برای هضم غذا

آیا میدانید گربه و سگ ۵ نوع گروه خون دارند در حالیکه انسان ۴ نوع گروه خون دارد

آیا میدانید خرگوش و طوطی تنها حیواناتی اند که بدون برگشتن به عقب پشت سر خود را ببینند

آیا میدانید طول قد هر انسان سالم برابر ۸ وجب دست خود اوست

آیا میدانید همه نوزادان میگو نر میشوند و بعد از چند هفته بخشی از نوزادان به ماده تبدیل میشوند

آیا میدانید افرادی که در اثر گزندگی زنبور میمیرند بیش از افرادی استند که در اثر مار گزدگی میمیرن

آیا میدانید دندانپزشکان توصیه کرده اند که مسواک ها باید دست کم یک و نیم متر از کاسه تولت فاصله داشته باشند تا ذرات ریز آب را هنگام کار کردن سیفون، بخود جذب نکنند.

آیا میدانید به زیپ خود نگاه کنید. علامت موجود متعلق به شرکت Yoshida Kogyo Kabushibibaisha در ژاپن ، بزرگترین تولیدکننده زیپ در جهان است



:: موضوعات مرتبط: آیامی دانید؟ , ,
:: بازدید از این مطلب : 441
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

درباره كيفيت محصولات و استانداردهاي كيفيت در ژاپن بسيار شنيده ايد. اين
داستان هم كه در مورد شركت آي بي ام اتفاق افتاده در نوع خود شنيدني است.

چند سال پيش، آي بي ام تصميم گرفت كه توليد يكي از قطعات كامپيوترهايش را به
ژاپنيها بسپارد. در مشخصات توليد محصول نوشته بود: سه قطعه معيوب در هر 10000
قطعه اي كه توليد مي شود قابل قبول است. هنگاميكه قطعات توليد شدند و براي آي
بي ام فرستاده شدند، نامه اي همراه آنها بود با اين مضمون «مفتخريم كه سفارش
شما را سر وقت آماده كرده و تحويل مي دهيم. براي آن سه قطعه معيوبي هم كه
خواسته بوديد خط توليد جداگانه اي درست كرديم و آنها را هم ساختيم. اميدواريم
اين كار رضايت شما را فراهم سازد.»



:: موضوعات مرتبط: حکایت 3 قطعه معروف در هر 10000 قطعه , ,
:: بازدید از این مطلب : 522
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

جای علامت سوال چه عددی می‌گذارید؟

5 = 1
25 = 2
125 = 3
625 = 4
5 = ؟

ولی قبل از آن که جواب را ببینید، دوباره فکر کنید…

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
جای علامت سوال باید عدد 1 را قرار داد!



:: موضوعات مرتبط: معمای ریاضی , ,
:: بازدید از این مطلب : 401
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

اسم خودتان را بنویسید و نتیجه را ببینید !


http://www.star28.net/snow.html



:: موضوعات مرتبط: اسم خودتان را بنویسید و نتیجه راببینید , ,
:: بازدید از این مطلب : 368
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

 

سازنده ترین کلمه" گذشت" است... آن را تمرین کن

پر معنی ترین کلمه" ما" است... آن را بکار ببند

عمیق ترین کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه

بی رحم ترین کلمه "تنفر" است... از بین ببرش

سرکش ترین کلمه "هوس" است... با آن بازی نکن

خودخواهانه ترین کلمه" من" است... از آن حذر کن

ناپایدارترین کلمه "خشم" است... آن را فرو ببر

بازدارنده ترین کلمه "ترس" است... با آن مقابله کن

با نشاط ترین کلمه "کار" است... به آن بپرداز

پوچ ترین کلمه "طمع" است... آن را بکش

سازنده ترین کلمه "صبر" است... برای داشتنش دعا کن

روشن ترین کلمه "امید" است... به آن امیدوار باش

ضعیف ترین کلمه "حسرت" است... آن را نخور

تواناترین کلمه "دانش" است... آن را فراگیر

محکم ترین کلمه "پشتکار" است... آن را داشته باش

سمی ترین کلمه "غرور" است... بشکنش

سست ترین کلمه "شانس" است... به امید آن نباش

بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی" است... مراقب آن باش

دوستانه ترین کلمه "رفاقت" است... از آن سوءاستفاده نکن

زیباترین کلمه "راستی" است... با آن روراست باش

زشت ترین کلمه "دورویی" است... یک رنگ باش

ویرانگرترین کلمه "تمسخر" است... دوست داری با تو چنین کنند؟

موقرترین کلمه "احترام" است... برایش ارزش قائل شو

آرام ترین کلمه "آرامش" است... به آن برس

عاقلانه ترین کلمه "احتیاط" است... حواست را جمع کن

دست و پاگیرترین کلمه "محدودیت" است... اجازه نده مانع پیشرفتت بشود

سخت ترین کلمه "غیرممکن" است... وجود ندارد

مخرب ترین کلمه "شتابزدگی" است... مواظب پل های پشت سرت باش

تاریک ترین کلمه "نادانی" است... آن را با نور علم روشن کن

کشنده ترین کلمه "اضطراب" است... آن را نادیده بگیر

صبورترین کلمه "انتظار" است... منتظرش باش

بی ارزش ترین کلمه "انتقام" است... بگذار و بگذر



:: موضوعات مرتبط: ...ترین ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 286
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند اما پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد.

آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.



:: موضوعات مرتبط: فاصله , ,
:: بازدید از این مطلب : 427
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

در تاریخ اتفاقات بسیاری افتاده که کنکاش برای یافتن دلایل آن، امروز یکی از دغدغه‌های محققان و علاقه مندان به تاریخ به شمار می رود.کشف راز ناپدید شدن و تلاش برای یافتن گنج و ثروتهای عظیم پادشاهان یکی از جذاب ترین بخشهای تاریخ است.

گنج اسپانیایی

یک دزد دریایی به نام ریش قرمز طی دو سال دزدی دریایی در سال­های ۱۷۱۶ تا ۱۷۱۸ ثروت فراوانی برای خودش ذخیره کرد. در این سال­ها همگان معتقد بودند کشوری بیشتر قدرت دارد که طلا و جواهر بیشتری داشته باشد.
اسپانیایی­ها در این مورد سرآمد دیگران بودند آنها با استخراج معادن در آمریکای جنوبی این جواهرات را در کشتی­های بزرگ به اسپانیا منتقل می­کردند.
این دزد دریایی هم با همکارانش صبورانه!! روی دریا مشغول گشت زنی بودند تا سر و کله کشتی­های اسپانیایی پیدا شود و آن وقت با سرعت به غارت کشتی می­پرداختند. نکتۀ مهم این بود که این دزد دریایی همواره جواهرات را در جایی دفن می­کرد.
این دزد دریایی بالاخره در سال ۱۷۱۸ دستگیر شد و با مرگش معلوم نشد که این گنج کجاست و چه بر سر آن آمد. کشتی این سارق نیز بعدها غرق شد. تا مدت­های مدید افراد متعددی به جستجوی گنج پرداختند.
حتی در سال ۱۹۹۸ نیز کشتی را از زیر آب بیرون آوردند اما حتی یک نشانه هم از گنج به دست نیامد. محققین حدس می­زنند که این گنج در جزایر کارائیب یا خلیج ورجینیا و یا غارهای جزیرۀ کایمان دفن شده باشد.

ثروت پرو

در سال ۱۸۲۰ میلادی شهر لیما از کشور پرو در معرض یک شورش عظیم و عمومی قرار گرفت به همین منظور حکام پرویی تصمیمی گرفتند که جواهرات موجود در شهر را برای دور ماندن از سرقت به مکزیک منتقل کنند. گنج­ها شامل مقادیر زیادی جواهرات به صورت سنگ، شمعدان­های طلا، مجسمۀ حضرت مریم از طلا و ظروف بسیار دیگر بود.
این گنج یازده کشتی را به طور کامل پر کرد. ویلیام تامپسون مسئول کشتی و حمل این گنج عظیم به مکزیک بود. اما غافل از آنکه در میان همراهان و کارگران کشتی، دزدان دریایی رخنه کرده­اند. پس از سرقت،دزدان تصمیم گرفتند که جواهرات را به جزیره کوکاس در اقیانوس هند برده و در آن محل نگه دارند تا آبها از آسیاب بیافتد.
تامپسون فرماندۀ کشتی هم که دیگر با دزدان همدست شده بود، به اتفاق سارقان به جزیره می­رود. اما ارتش مکزیک در تعقیب آنها وارد جزیره شد. به همین جهت دزدان به سوی جنگل­های انبوه گریختند. از آن زمان تاکنون دیگر هیچ اطلاعی از این گنج نیست. تاکنون نیز سیصد گروه به جستجوی این گنج رفته­اند اما به موفقیتی دست پیدا نکرده­اند. به همین جهت برخی مدعی‌اند دزدان دریایی گنج را در جزیره دیگری دفن کرده و سپس به این محل آمده­اند.

مدفون در گل­ها

در سال ۱۵۲۰ میلادی اسپانیایی­ها با خشنونت تمام تمدن کهن آزتک را از پای درآوردن در حالی که شهر به طور کامل توسط ارتش اسپانیا محاصره شده بود فرمانده آرتکها (منته زوما) به نبرد ادامه می­داد تا اینکه به شدت مجروح شد به همین جهت سربازان مدافع شهر تصمیم گرفتند جواهرات را در گوشه­ای گرد آورده و در یک زمان مناسب از شهر گریخته و جواهرات را نیز با خود ببرند. اما ورود اسپانیایی‌ها به شهر و قتل عام مردم باعث شد که آنها شتابزده تمامی جواهرات را به قعر دریاچه تزوکو بریزند. ظروف نقره و طلا و سنگ‌های گرانقیمت فراوانی در شهر ذخیره شده بود اما همه آنها به دریاچه ریخته شدند تا اگر امکانش بود روزی به آنجا بازگشته و دوباره آنها را به دست آورند. اما کسی زنده نماند و آنهایی هم که توانستند بگریزند دیگر نتوانستند به شهر باز گردند.
امروزه این گنج عظیم پس از پنج قرن هنوز دست نخورده در میان گل و لای دریاچه پنهان شده است. در سال­های اخیر تلاش زیادی برای دستیابی به این جواهرات صورت گرفته حتی یکی از رئیس جمهورهای مکزیک نیز دستور لایرویی دریاچه را داد اما اقدام انجام گرفته بی­نتیجه ماند.

گنج فرعون

موقعی که هاوارد کارتر در سال ۱۹۲۲ توانست محل دفن فرعون مصر به اسم توتن آمخ خاتون را پیدا کند. از کارهای هنری موجود در قبر او شگفت زده شد. در کنار قبر او یک خزانۀ نگهداری جواهرات قرار داشت که کاملاً خالی بود. بعدها کارتر حتی نقشه و کاتالوگ جواهرات موجود را نیز پیدا کرد. به همین جهت خالی بودن گنجینه وی را به فکر برد.
برای کارتر عجیب بود که چه کسانی و چگونه اقدام به این سرقت کرده­اند. زیرا مسیر دستیابی به مقبره فوق العاده پیچیده بود و یافتن مسیر از فهم انسان­های عادی خارج بود. ضمناً این همه ثروت را امکان نداشته بتوانند به راه دوری ببرند و لذا ممکن بود در همین اطراف دوباره دفن کرده باشند.
محققان به این نتیجه رسیدند که همان کسانی که محل دفن را ساخته و نیز جواهرات را در آنجا نهاده­اند، در همان سال­ها یعنی ۳۴۳ تا ۴۲۵ قبل از میلاد، خود اقدام به خارج کردن گنج­ها نموده­اند اما تاکنون کسی نتوانسته این گنج را پیدا کند. ولی پژوهشگران معتقدند که بالاخره این گنج در روزی روی خودش را به انوار خورشید نشان خواهد داد.

گم شدن اتاق کهربا

اما گم شدن اتاق کهربا احتمالاً یکی از عجیب­ترین گم­شدن­های جواهرات در تاریخ است. این اتاق یازده متر مربعی تماماً دیوارهایش با کهربا و انواع جواهرات و نیز کارهای هنری منحصر به فرد تزئین شده بود. این اتاق در سال ۱۷۱۶ میلادی برای فردریک پادشاه پروس ساخته شده و محل آن نیز در نزدیکی کاخ کاترین در سن پترزبورگ روسیه بود.
هیتلر موقعی که به روسیه حمله کرد تلاش نمود این اتاق را به آلمان انتقال دهد اما تمامی دیوارهای اتاق رو به خرد شدن رفت و لذا و تلاش کرد با چسباندن کاغذ دیواری مانع از فرو ریختن آن شود اما این اقدام هم بی­فایده بود.
لکن از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ دیگر کسی از این اتاق اطلاعی نداشت و پس از پایان جنگ نیز دیگر هیچکس از این اتاق و یا نشانه­هایی از آن را مشاهده نکرد.
آیا این اتاق در یکی از شهرهای زیرزمین مدفون است؟ آیا آن را آتش زده­اند؟ به هر حال تا امروز که خبری تازه از آن نیست.
اما خوشبختانه یک مدل بازسازی شده از آن امروز در کاخ کاترین وجود دارد. این اتاق اگر امروز وجود داشت رقمی معادل ۱۴۲ میلیون دلار ارزش داشت.



:: موضوعات مرتبط: گنج های گم شده دنیا , ,
:: بازدید از این مطلب : 339
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

 

شايد باور نکنيد اما شما هميشه يک پزشک همراه خود داريد که آماده پاسخ به نيازهاي پزشکي‌تان است. اين پزشک، روان ماست. 5 توصيه عجيب زير را بخوانيد تا باورتان شود.
1. آلرژي داريد؟ بخنديد!
وقتي دچار آلرژي مي‌شويد، سعي کنيد خود را در موقعيت‌ خنديدن قرار دهيد. شرکت‌کنندگان در تحقيقي که از سوي محققان ژاپني انجام شده بود.

زماني‌که به تماشاي يک فيلم خنده‌دار نشسته بودند کمتر دچار حساسيت‌مي‌شدند اما همين افراد زماني‌که به تماشاي يک فيلم جدي نشستند، پياپي عسطه مي‌کردند. خنده موجب عملکرد سريع سيستم عصبي پاراسمپاتيک شما مي‌شود و سبب مي‌شود فرد کمتر دچار حساسيت شود.
2. بدنتان زخم است؟ خوش‌اخلاق باشيد!
خوش‌رفتاري موجب مي‌شود که زخم‌هاي بدنتان زودتر بهبود يابد. دکتر جانيت کيکلت، استاد روانپزشکي دانشگاه اوهايو معتقد است که رفتار خصمانه و خشونت‌آميز، روند بهبود زخم‌ها و کبودشدگي‌ها را افزايش مي‌دهد. اما خوش‌رفتاري و مثبت انديشي موجب مي‌شود که ميزان واسطه شيميايي سايتوکين در بدن افزايش يابد. سايتوکين موجب مي‌شود که سلول‌هايي که براي ترميم زخم يا هر نقطه آسيب‌ديده بدن نياز هستند، در نواحي اطراف زخم، زود‌تر تکثير شوند. بنابراين سعي کنيد شاداب و سرحال باشيد. دوستانتان را با يک دعوت براي شام يا ناهار غافلگير کنيد. به ديدن اقوام و خويشان‌تان برويد و سعي کنيد به مردم کمک کنيد. خواهيد ديد که در مدت کوتاهي خوب مي‌شويد.
3. بيماريد؟ خوش‌بين باشيد!
کنار گذاشتن بدبيني گاهي بيماري‌ شما را تا حد بسياري بهبود مي‌بخشد. نتايج تحقيقات نشان داده است افرادي که در تست‌هاي خوش‌بيني نمره خوبي گرفته‌اند 55 درصد کمتر از افرادي که هميشه احساس شکست و نااميدي مي‌کنند در معرض خطر مرگ به خاطر بيماري‌هاي قلبي و عروقي قرار دارند. بنابراين سعي کنيد در هر هفته فهرستي از افرادي که سپاس‌گزارشان هستيد مانند دوستان، اقوام و... تهيه کنيد. همچنين سعي کنيد از ناراحتي و نااميدي در خصوص نداشتن چيزهايي که هنوز به آنها دست‌ نيافته‌ايد، خودداري کنيد. تمرکز بر حس سپاس‌گزاري موجب مي‌شود که نگاه مثبتي به زندگي داشته باشيد.
4. دنبال تناسب‌انداميد؟ تصويرسازي کنيد!
در ذهن خود تصويري از ورزش‌ها و نرمش‌ها را تداعي کنيد تا روند بهبودتان سريع‌تر شود. دانشمندان دانشگاه کليولند آمريکا معتقدند که تنها ساختن تصويري ذهني از بلند کردن وزنه و يا وزنه‌برداري موجب مي‌‌شود که ماهيچه‌هاي قوي‌تر داشته باشيد و روند بهبودتان سريع‌تر شود. در تحقيقات دانشمندان دانشگاه کليولند مشخص شد مرداني که تنها در ذهن خود تصويري از ورزش و وزنه‌زدن براي عضله دوسربازو ساخته‌اند حجم ماهيچه‌اي آنها بدون اينکه حتي يک کيلوگرم وزنه زده باشند به اندازه 13 درصد افزايش يافته است. بنابراين هر روز براي 15 دقيقه در ذهن خود تصور کنيد که ماهيچه آسيب‌ديده‌تان را نرمش مي‌دهيد. تمام جزييات ورزش را در ذهن خود تصوير کنيد. هر فشاري را که به ماهيچه‌تان وارد مي‌شود، در ذهن تصوير کنيد. انبساط و انقباض ماهيچه‌تان را هم همين‌طور. اين‌کار را انجام دهيد و تاثير آن را ببينيد.

5. کارتان حساس است؟
موسيقي گوش کنيد!
وقتي در جاده در حال رانندگي هستيد و چشمان‌تان از فرط خستگي قرمز مي‌شود، راديوي اتومبيل‌تان را روشن مي‌کنيد. محققان ژاپني معتقدند موسيقي گوش کردن زماني‌که در حال انجام کارهاي روزانه‌تان هستيد، موجب مي‌شود کمتر احساس خستگي کنيد و کارتان را دقيق‌تر و با حوصله بيشتري انجام دهيد.
موسيقي موجب مي‌‌شود بدنتان به درخواست‌هاي استراحتي که از مغز صادر مي‌شود، پاسخ دهد. همچنين موسيقي برخي احساسات بي‌حاصل و خستگي آفرين را در نطفه خفه مي‌کند و موجب مي‌شود بر سختي کارتان غلبه کنيد. بنابراين هنگامي‌که فرداي يک شب شلوغ و پر از مهمان در آشپزخانه مشغول شستشوي ظرف‌ها هستيد ضبط‌صوت خانه خود را روشن کنيد و با فراغ بال به کارتان ادامه دهيد.



:: موضوعات مرتبط: 5 توصیه عجیب , ,
:: بازدید از این مطلب : 238
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

 

زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.
انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: یواشتر برو من می ترسم
مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم
مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری
زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی
مرد جوان: مرا محکم بگیر
زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟
مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه
روز بعد روزنامه ها نوشتند

برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.
و این است عشق واقعی. عشقی زیبا



:: موضوعات مرتبط: داستانهای عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 225
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A



:: موضوعات مرتبط: عکس:قربانی گوسفند برای سلامتی احمدی نژاد , ,
:: بازدید از این مطلب : 324
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

 



:: موضوعات مرتبط: عکس زمین خوردن یک مانکن در مراسم شو لباس , ,
:: بازدید از این مطلب : 348
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

كوتاه‌ترين انسان دنيا، پسر 56 سانتي نپالي!

 

نمايندگان كتاب ركوردهاي گينس، نام يك پسر 18 ساله با قدي حدود 56 سانتيمتر را در اين كتاب و با عنوان «كوتاه‌ترين فرد در جهان» به ثبت رساندند.

 



:: موضوعات مرتبط: عکس جشن تولد یک پسر 18 ساله , ,
:: بازدید از این مطلب : 515
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

 

دختران مدرسه اى در همسايگى نهاد رياست جمهورى با دستور رئيس جمهورى صاحب يك كارت شناسايى براى عبور از محوطه نهاد شده اند تا راهشان دور نشود. ديروز دختر همسايه ناگهان با رئيس جمهور روبه رو شد. عكس، لحظه اى از اين ديدار و گپ و گفت را ثبت كرده است.



:: موضوعات مرتبط: عکس دیدار اتفاقی یک دختر با احمدی نژاد , ,
:: بازدید از این مطلب : 382
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

 

تمامی‌این ماجراها از ژانویه سال 2006 در نیویورک آغاز شد؛ زمانی که بیمار یک روانپزشک ادعا کرد مردی را بارها در رویاهایش میبیند و با او صحبت می‌کند. این زن میگوید که حتی یک بار هم این فرد را در زندگی واقعی ملاقات نکرده است اما بارها او را درخواب دیده است.
پس از صحبت‌های این خانم، تصویر مرد ترسیم می‌شود و برروی میزکار روانپزشک باقی می‌ماند تا اینکه بیمار دیگری می‌آید و با دیدن این عکس ادعا می‌کند که این مرد را بارها در خواب دیده است.
با این اتفاقات روانپزشک تصویر این مرد را برای تعدادی از همکارانش ارسال می‌کند و پس از گذشت چند ماه، چهار بیمار دیگر هم می‌گویند که این مرد را بارها در خواب دیده‌اند!


از ژانویه سال 2006 تا کنون هزاران نفر از شهرهای مختلف از جمله لس آنجلس، پکن، بارسلون، پاریس، مسکو و تهران و... اعلام کرده‌اند که این مرد را دیده اند.
افراد اعلام کرده‌اند که این مرد درخواب با آنها پرواز می‌کند، پس از یک روز سخت کاری به آنها آرامش می‌دهد و حتی با آنها غذا می‌خورد.

 

اما واقعا چه چیزی باعث چنین اتفاقی می‌شود؟
تئوری‌های مختلفی مطرح شده است که شاید جالب‌ترین آنها تئوری‌ای باشد که میگوید: این مرد یک فرد واقعی است، کسی که مهارت‌های خاص روانی دارد و توانایی ورود به خواب افراد را دارا می‌باشد!



:: موضوعات مرتبط: عکسهای دیدنی از مردی که به خواب همه رفته , ,
:: بازدید از این مطلب : 385
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

آقایان به این نکته ها توجه کنند
.
.
.

دنیای زنان و مردان دنیای بسیار متفاوتی است، آنقدر متفاوت که بعضی زن و مرد را به موجوداتی از دو سیاره متفاوت تشبیه می کنند که زبان یکدیگر را نمی فهمند ، کسی منکر تفاوت ها نیست اما این تفاوت ها اگر درک شود ،بسیار کمک کننده است.در این مقاله کمی راجع به روحیات خانم ها صحبت می کنیم ، آقایان می توانند با خواندن آن به همسرشان نزدیک تر شوند.

ادراک زن ها و مردها از زمان متفاوت است.


به نظر می رسد مردها بیش از زن ها در لحظه اکنون حضور داشته باشند ، در حالی که زن ها بیشتر خود را در امتداد آینده بسط می دهند.
زن ها دوست دارند گذر زمان را ثبت کنند. کافی است از ما بپرسید آخرین چکاپ دندانپزشکی دخترمان کی بود، آخرین بار که کودکمان را استحمام کردیم، آخرین باری که با مادرمان تلفنی صحبت کردیم و... تا زمان دقیق آن را به شما بگوییم. مردها همیشه از این توانایی ما حیرت زده اند و بیشتر به این دلیل از دست ما ناراحت می شوند، بویژه هنگامی که اشتباهات آنها را تصحیح می کنیم!

 

احساس امنیت کردن

یکی از اساسی ترین نیازهای ما زن ها این است که احساس امنیت کنیم. منظورم امنیت جانی، فیزیکی یا جسمانی نیست، بلکه بیشتر امنیت احساسی و عاطفی را در نظر دارم.

احساس عمیق و درونی از این که رابطه مان محکم، استوار و ماندگار است، این که همسرمان در عشق خود جدی و ثابت قدم است و به ما نیز متعهد و پایبند. این امنیت عاطفی کلید گشایش دل و جان زن محسوب می شود.خانم عزیز، آیا تا به حال اندیشیده اید چرا بیش از آنچه شایسته است به تایید از جانب مردها نیازمندید؟ حتی تایید از جانب مردی که او را چندان نیز قبول ندارید. توضیح آن شاید از این قرار باشد: چنانچه همواره زنان در طول تاریخ چنین آموزش دیده باشند که بقا و حیات آنان در گرو حمایت مردهاست، لذا وظیفه و شغل زنان این می شود که مردی را به سمت خود جذب و تلاش کنند او را از دست ندهند. سر و وضع، ظاهر و قیافه مان، نحوه بیان و جلوه گری خود، افکار و احساساتمان، مهارت های خانه داری و کدبانوگریمان، نحوه و میزان ویرایش احساساتمان (به طور یکه به او بر نخورد) و... همگی ریشه در یک تفکر دارند: آیا این کار او را خوشحال خواهد کرد؟

ضمیر ناخودآگاه ما همواره می گوید: اگر او را خوشحال و علاقه مند نگه داری همیشه با تو خواهد ماند و چنانچه با تو بماند در امان خواهی بود.

هنگامی که ما زن ها احساس امنیت می کنیم در بهترین شرایط خود ظاهر می شویم، به این معنا که آرامش بیشتر و نگرانی کمتر، اعتماد به نفس بیشتر و ناامنی کمتر و بالاخره استقلال بیشتر و توقع کمتری خواهیم داشت. به عبارت دیگر بیشتر آن گونه خواهیم بود که مردها دوست دارند و کمتر آنها را عصبی خواهیم ساخت.

بسیاری از خواسته های ما از مردها تلاشی هستند برای احساس امنیت و بسیاری از رفتارهای ناخوشایند زن ها مانند توقع زیاد، وابستگی، حسادت، سرد مزاجی، تحریک پذیری، زودرنجی و بسیاری دیگر ریشه در احساس ناامنی آنها دارد.مطمئن ساختن مان از عشق، تعهد، و پایبندی تان به ما از موثرترین روش های احساس امنیت روحی در ما زنان است.

احساس برقراری ارتباط



مردان عزیز، به این رفتارهای زنانه توجه کنید:
- پرسیدن این سوال از شما که آیا اتفاقی افتاده؟ هنگامی که مدتی خیلی ساکت بوده اید.

- پرسیدن نظر شما درباره نحوه چیدمان گل و گیاهان در اتاق نشیمن.

- نقل مو به موی مکالمه ای که با خواهرتان داشته ایم،

- پرس و جو از تمامی آنچه از صبح تا شب در سر کار بر شما گذشته است.

همگی این کارها روش هایی هستند از طرف زن ها برای ارتباط و پیوند با مردها، اگرچه بعضی از این روش ها ممکن است مردها را عصبی کند.

شاید یکی از دلایلی که ارتباط تا این حد برای زن ها اهمیت دارد توانایی آنان برای بچه دار شدن است. ما به لحاظ ژنتیکی به گونه ای طراحی شده ایم تا بتوانیم وظایف مادری خود را بخوبی انجام دهیم. شاید نیز به آن علت باشد که عشق برای ما زن ها اولویت اول محسوب می شود و ارتباط نیز نحوه ابراز و بروز آن است. شاید هم دلیل آن در سوابق تاریخی و آغاز تمدن ما باشد ، هنگامی که ارزش زن ها برای مردها و اجتماع ما در گروه قابلیت های ارتباطی، خلق هارمونی، هماهنگی و تشریک مساعی مان بود.

ارتباط برای زن ها بیشتر به معنای بیان افکار و احساسات است. بیشتر زن ها به طرزی سنتی پرحرف تر و خوش صبحت تر از مردها هستند. از این رو یکی از سریع ترین و موثرترین روش های برقراری ارتباط با یک زن کلمات و واژگان یا به عبارتی صحبت کردن و حرف زدن است.

زن ها دوست دارند مردها درباره همه چیز با آنها حرف بزنند. ما زن ها دوست داریم درباره کار، نگرانی ها، رویاها، ترس و خلاصه همه بالا و پایین زندگی شما بدانیم.

یکی از موثرترین روش های ایجاد ارتباط صمیمی با همسرتان و تولید احساس محبوب بودن در او این است که او را در فرآیند زندگانی خود منظور کنید. منظور کردن همسرتان در زندگی خود به این معنا است که:

جزئیات وقایع و تجارب زندگی خود را با او در میان می گذارید. با این کار به او این امکان را می دهید با شما احساس هماهنگی و نزدیکی بیشتری داشته باشد.

او را از مشکلات و گرفتاری هایی که با آنها روبه رو هستید با خبر می کنید. منطق متعارف به مرد دیکته می کند که زن زندگی اش را در مسائل و مشکلات خودش درگیر نسازد. شاید به این دلیل که ضعیف و نادان جلوه نکند. این باور هرگز حقیقت ندارد. چنانچه زنی به لحاظ روانی و احساسی سالم و طبیعی باشد، پس از آن که شوهرش مشکلات و مسائل خود را با او در میان گذاشت، احساس نزدیکی بیشتری را با او تجربه خواهد کرد، زیرا مرد، قلب خود را به رویش گشوده است.

او را در تصمیم گیری هایی دخالت می دهید که روی او نیز تاثیر خواهند گذاشت. هنگامی که مردی درباره تفکر و تصمیم گیری های خود با همسرش صحبت نمی کند، به او احساس جدا افتادگی خواهد داد. می دانم بشتر مردها این کار را از روی عمد انجام نمی دهند و هرگز نیز نمی خواهند چنین احساسی را به زن خود بدهند، اما در واقع این همان اتفاقی است که در عمل می افتد.

احساس ارزشمند بودن

 

نیاز به ارزشمند بودن یکی از اساسی ترین و مهم ترین نیازهای پنهان زن هاست. برای یک زن ارزشمند بودن به این معناست که مردی حضور او را در زندگی ارزشمند بداند و بگوید که حضور او در زندگی اش مسلماً نقش مهمی را ایفا کرده است و این که قطعاً بدون او کمبود چیزی را احساس خواهد کرد. این موضوعی است که حقیقتاً بیشتر مردها از آن غافلند.



:: موضوعات مرتبط: رازهایی در مورد زنان , ,
:: بازدید از این مطلب : 299
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

وکیل امام زمان کیست؟

 

 حسین بن علی معروف به علی بغدادی می گوید: زنی سوال کرد: وکیل حضرت صاحب الزمان ع کیست؟
پس بعضی از اهالی قم به او گفتند: «ابوالقاسم بن روح است.» و او را به آن زن معرفی کردند. پس آن زن نزد ابوالقاسم بن روح رفت و من نیز ان جناب بودم. آن زن گفت: ای شیخ! چه چیزی با من است؟»
شیخ ابوالقاسم فرمود: با تو هر چه هست آن را در دجله بینداز.
پس آن را به دجله انداخت و برگشت و نزد ابی القاسم بن روح آمد. ابوالقاسم به خادم خود فرمود: «آن کیسه را برای ما بیاور.»
پس کیسه ای به نزد او آورد. شیخ به آن زن گفت: ..

«این کیسه ای است که با تو بود و تو آن را در دجله انداختی؟» زن گفت: «آری»
شیخ فرمود: «به تو بگویم که چه چیزی در آن است یا اینکه تو خودت به من می گویی؟» زن گفت: تو بگو.
شیخ فرمود: در این کیسه، یک جفت دستبند طلا قرار دارد و یک حلقه بزرگ که در آن گوهری است و دو حلقه کوچک که در آنها نیز گوهری وجود دارد و دو انگشتر که یکی فیروزه و دیگری عقیق است.
پس آن کیسه را باز کرد و آنچه در آن بود را نشان داد و همانگونه بود که فرمود و هیچ چیزی را جا نگذاشته بود.
زن گفت: این، عینا همان است که من در دجله انداختم.
پس من و آن زن از شادی دیدن این معجزه، بسیار متعجب و خوشحال شدیم.

 

ناپدید شدن از داخل حجره

 

یعقوب بن منفوس می گوید: روزی به خدمت حضرت امام حسن عسکری ع رفتم، دیدم آن حضرت بر روی تختی نشسته است، در طرف راست آن حضرت حجره ای بود که پرده ای بر درگاه آن آویخته شده بود.
من عرض کردم: «ای سید من! من صاحب امر امامت بعد از شما کیست؟»
حضرت فرمود: «پرده را بردار.»
وقتی برداشتم کودکی بیرون آمد که قامتش پنج وجب بود و در حدود هشت ساله یا ده سال، سن داشت، با پیشانی گشاده و روی سفید و چشمانی درخشان و دستهای قوی و بر گونه راست صورتش خالی بود و کاکلی بر سر داشت.
او آمد و...

بر ران پدر بزرگوار خود نشست. حضرت فرمود: این امام شما است.
پس آن کودک برخاست. حضرت فرمود: ای فرزند گرامی! برو تا وقت معلوم که برای ظهور تو مقرر شده است.
پس به او نظر کردم، دیدم داخل آن حجره شد. سپس حضرت فرمود: ای یعقوب! نگاه کن ببین چه کسی داخل این حجره است.
پس من داخل شدم و همه جا را گشتم ولی هیچکس را در آنجا ندیدم.

جواب دادن به سوالهای پرسیده نشده

 

حکیمه خاتون می گوید: بعد از شهادت امام حسن عسکری ع، من در صبح و شام حضرت صاحب الامر ع می بینم و از هر چه که از من می پرسند، آن حضرت، به من خبر می دهد و من نیز به ایشان خبر می دهم. و قسم به خداوند که گاه من اراده می کنم که چیزی از او بپرسم ولی

بدون اینکه سوال خود را مطرح کنم آن حضرت جواب مرا می گوید و بسیار می شود که امری برای من روی می دهد، پس در همان ساعت جواب می رسد، بدون آنکه سوال کنم.

رشد و نمو اعجاز انگیز امام زمان در دوران کودکی

حکیمه خاتون می گوید: بعد از گذشت چهل روز از تولد حضرت صاحب الامر ع، ملائکه آن حضرت را بازگرداندند.
پس امام حسن عسکری ع مرا طلبید. چون به خدمتش رسیدم، ناگاه آن کودک را دیدم که در پیش روی او راه می رفت. پس گفتم: ای سید من! این پسر، دو ساله است.
حضرت تبسمی کرد و فرمود: «بدرستی که فرزندان انبیاء و اوصیا ع هرگاه امام باشندف رشدشان غیر از رشد دیگران است و در هر ماه به اندازه رشد یک سال دیگران رشد می کنند و در شکم مادرش سخن می گوید و قرآن می خواند و پروردگار خود را در زمان شیرخوارگی عبادت می کند و ملائکه، اورا اطاعت می کنند و در بامداد و پسین بر او نازل می شوند.
پس پیوسته در هر چهل روز، ملائکه آن کودک را بر می گرداندند تا آنکه، چند روز قبل از وفات امام حسن عسکری ع، حضرت صاحب الامر ع مردی شده بود. من او را نشناختم و به امام حسن عسکری ع عرض کردم:« این چه کسی است به دستور می فرمایی که روبروی او بنشینم؟»
حضرت فرمود: «این پسر نرجس است! این جانشین من است و بزودی من از میان شما می روم، پس سخن او را بشنو و امر او را اطاعت کن.»
پس بعد از چند روز امام حسن عسکری ع از دنیا رفت.

رفتن به عرش الهی و گفتگو با خدا

 از امام حسن عسکری ع مرویست که فرمود: «چون پروردگارم، مهدی این امت را به من عطا فرمود، ملائکه را فرستاد که او را برداشتند و به سرا پرده عرش بردند تا آنکه او در حضور قرب الهی ایستاد.
سپس خداوند به او فرمود: «مرحبا به تو ای بنده من که دین مرا یاری می دهی و آنها را ظاهر می سازی!

سوگند خوردم که بوسیله تو بگیرم و عطا کنم و بوسیله تو بیامرزم و عذاب نمایم. ای ملائکه! او را با مدارا و ملاطفت بسوی پدرش برگردانید و به او بگویید که او در پناه و حفظ و حمایت و نظر عنایت من است تا آن زمان که بوسیله او حق را برپا و ظاهر می نمایم و بوسیله او باطل را نابود می کنم».

ساطع شدن نور و آمدن ملائکه به زمین

 

مرویست: هنگامی که حضرت مهدی ع متولد گردید نوری از ان حضرت ساطع گردید و در آفاق آسمان پهن شد، و ملائکه ای بصورت پرندگان سفیدی از آسمان به پایین آمدند و بالهای خود را بر سر و روی و بدن آن حضرت می مالیدند و پرواز می کردند. آن گاه برای پروردگار خویش به سجده افتاد، سپس سرش را بلند نمود و فرمود:
«شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولو العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم ان الدین عند الله الاسلام.»
( یعنی: خداوند گواهی می دهد که معبودی جز او نیست، و فرشتگان و صاحبان دانش، گواهی می دهند، در حالی که (خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد، معبودی جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است.)

از ابی علی حسن مرویست که: من از کنیزکی شنیدم که او گفت: «مرا به عنوان هدیه به خدمت حضرت امام حسن عسکری ع آورده بودند و ان زمانی که حضرت صاحب الزمان ع به دنیا آمد من حاضر بودم، ناگهان نوری دیدم را که از جمال او روشن شده و به افق آسمان پیوست و پرندگان سفیدی را دیدم که از آسمان به زیر می آمدند و پرهای خود را سر و روی و تمام اعضای مبارک او می مالیدند و بعد از آن به آسمان عروج می کردند. این احوال را به خدمت امام حسن عسکری ع عرض کردم، آن حضرت تبسمی کرد و فرمود: آن پرندگان، فرشتگان بودند که برای تهنیت و مبارک باد فرزند ارجمند من فرود آمده بودند و ایشان یاران او در آخر الزمان هستند.»

دختر قیصر روم(مادر امام زمان)

شخصی به نام بشر بن سلیمان که از نسل ابی ایوب انصاری و از موالیان حضرت امام علی النقی و امام حسن عسکری ع و همسایه ایشان در سامرا بود، می گوید: «کافور خادم امام هادی ع به نزد من آمد و گفت: «مولای ما حضرت ابی الحسن علی بن محمدع ترا به نزد خود می خواند.»
پس نزد آن حضرت رفتم. چون نشستم آن حضرت فرمود: «ای بشر! تو از اولاد انص»
آری و این موالات و دوستی ما، مدام در میان شما بوده و این دوستی و محبت را از یکدیگر به میراث می برید.
شما مورد اعتماد ما اهل بیت هستید و من می خواهم به تو فضیلتی ببخشم که بوسیله آن پیشی بگیری بر شیعه در پیروی کردن آن فضیلت. ترا به رازی مطلع کرده و برای خریدن کنیزی می فرستم.»
سپس آن حضرت نامه ای به خط و زبان رومی نوشت و با انگشتر خود بر آن مهر زد و کیسه زردی بیرون آورد که آن 220 اشرفی بود. سپس فرمود: «این 220 اشرفی را بگیر و به بغداد برو و در صبحگاه در معبر فرات حاضر بشو. در آنجا وکلای عباسیان مشغول فروش بردگان هستند. تو پیش شخصی به نام عمر و بن یزید برده فروش برو. در آنجا باش تا او برای مشتریان کنیزکی که صفتش چنین و چنان است و دو جامه حریر محکم بافته در تن او می باشد ظاهر سازد.
آن کنیز خودداری می کند از آنکه او را بر خریداران عرضه کنند و ابا می کند از اینکه خواهنده ای بر او دست بگذارد و صدای او را به زبان رومی می شنوی که در پس پرده رقیقی چیزی می گوید؛ پس بدان که می گوید: «وای که پرده عفتم دریده شد!»
پس یکی از خریداران خواهد گفت: «این کنیز، به قیمت سیصد اشرفی مال من باشد چرا که عفت او باعث شده که به خرید او میل و رغبت پیدا کنم.»
ولی او خودداری می کند و از فروخته شدن به او سرباز می زند. پس آن برده فروش می گوید: «چاره چیست؟» من ناچارم که ترا بفروشم.»
آن کنیز می گوید: «چرا عجله می کنی؟ بدرستی که باید یک مشتری بیاید که دل من هم به او میل پیدا کند و بتوانم بر وفا و دیانت او اعتماد کنم.»
پس در این وقت تو نزد عمرو بن یزید برده فروش برو و به او بگو که: «با من نامه ای است که یکی از اشراف از روی ملاطفت نوشته و به زبان و خط رومی است و در این نامه کرم و وفا و بزرگواری و سخاوت خود را وصف کرده است.» پس این نامه را به آن کنیز بده که در اخلاق او و اوصاف نامه تامل نماید. اگر میلش کشیده شد و به او راضی شد پس من وکیل او هستم در خریدن آن کنیز.»
بشر بن سلیمان گفت: «پس من به تمام آن چیزهائی که امام هادی ع فرموده بود عمل کردم.
پس چون آن کنیز به آن نامه نگاه کرد به شدت به گریه افتاد و به عمر و بن یزید گفت: «مرا به صاحب این نامه بفروش. به خدا قسم اگر مرا به صاحب این نامه نفروشی خود را می کشم.»
پس من شروع به چانه زدن بر سر قیمت خرید آن کنیز نموده تا آنکه به همان قیمتی که امام هادی ع به من داده بودند راضی شد و معامله صورت گرفت و زرها را دادم و کنیز را تحویل گرفتم.
آن کنیز خندان و خوشحال بود و با من به حجره ای که در بغداد گرفته بودم آمد. تا به حجره رسید، نامه امام هادی ع را بیرون آورد و آن را می بوسید و بر دیده های خود می مالید.
من از روی تعجب گفتم:

«آیا نامه ای را می بوسی که صاحبش را نمی شناسی؟»
کنیز گفت: «ای عاجز کم معرفت به بزرگی فرزندان و اوصیای پیغمبران! خوب به حرفهای من گوش بده تا شرح حال خود را برایت بیان کنم. من ملکه، دختر یشوعای،فرزند قیصر پادشاه روم هستم و مادر من از فرزندان شمعون بی صفا، وصی حضرت عیسی ع است.
در هنگامی که من سیزده ساله بودم جدم قیصر می خواست که مرا به عقد فرزند برادر خود درآورد. پس در قصر خود، تعدا سیصد نفر از نسل حواریون حضرت عیسی ع و علمای نصارا و عباد ایشان و هفتصد نفر از صاحبان قدر و منزلت، و چهار هزار نفر از امرای لشکر و سرداران سپاه و بزرگان و سر کرده های قبایل را جمع کرد.
پس دستور داد تختی را حاضر ساختند که به انواع جواهر، تزئین شده بود و آن تخت را بر روی چهل پایه تعبیه کردند، بتها و صلیبهای خود را بر بلندیهای قرار دادند و پسر برادر خود را بر بالای تخت فرستاد.
چون کشیشان، انجیلها بر دست گرفتند که بخوانند، صلیبها سرنگون شد و بیفتاد و پایه تخت شکست و تخت بر زمین افتاد و پسر برادر ملک، از تخت افتاد و بیهوش شد.
در آن حال رنگهای کشیشان متغیر شد و اعضایشان شروع به لرزیدن کرد. بزرگ ایشان به جدم گفت: «ای پادشاه! ما را از چنین کاری معاف دار که به سبب آن، نحوستهایی روی داد که دلالت می کند بر اینکه دین مسیح بزودی از بین می رود.»
جدم این امر را به فال بد گرفت و به علما و کشیشان گفت: «این تخت را بار دیگر برپا کنید و صلیبها را به جای خود بگذارید و برادر این بدبخت را حاضر کنید تا این دختر رابه ازدواج او در آوریم تا سعادت آن برادر، دفع نحوست این برادر را بنماید.»
چون چنین کردند و آن برادر دیگر را بر بالای تخت بردند، همین که شروع به خواندن انجیل کردند، همان وقایع قبلی روی دادو نحوست این برادر، مثل نحوست آن برادر بود ولی سر این کار را ندانستند که این سعادت سروری است نه از نحوست دو برادر.
پس مردم متفرق شدند و جدم به حرمسرا بازگشت و بسیار خجالت زده و شرمنده شده بود.
چون شب شد و به خواب رفتم، در خواب دیدم که حضرت مسیح ع با حواریین، جمع شدند و منبری از نور نصب کردند که از رفعت، بر آسمان بلندی می نمود و آن را در همان موضعی قرار دادند که جدم، تخت را گذاشته بود.
حضرت محمد ص، با وصی و دامادش علی بن ابیطالب ع و جمعی از امامان و فرزندان بزرگوار ایشان، قصر را به نور قدوم خویش، منور ساختند. حضرت مسیح ع از روی ادب و تعظیم و اجلال به استقبال خاتم انبیاء محمد مصطفی ع، دست در گردن آن حضرت انداخت.
سپس پیامبر اسلام ص فرمود: «ای روح الله! من آمده ام که ملکه فرزند وصی تو، شمعون صفا را برای این فرزند سعادتمند خود، خواستگاری نمایم.» و اشاره کردند به ماه برج امامت، امام حسن عسکری ع که فرزند آن کسی که تو نامه اش را به من دادی.
حضرت عیسی ع بسوی حضرت شمعون نظری انداخت و گفت: «شرف دو جهان به تو روی آورده است، رحم خود را به رحم آل محمد ص پیوند کن.»
شمعون گفت: این کار را انجام دادم.
پس همگی بر آن منبر بر آمدند و حضرت رسول ص خطبه ای خواند و با حضرت مسیح ع، مرا به عقد حضرت امام حسن عسکری ع در آوردند و فرزندان حضرت محمد ص با حواریان گواه شدند.
چون از خواب بیدار شدم، از ترس کشته شدن، آن خواب را برای پدر و جد خود نقل نکردم و این راز را در سینه پنهان داشتم. آتش محبت آن خورشید فلک امامت، روز بروز در کانون سینه ام، مشتعل می شد و سرمایه صبر و قرارم را به باد فنا می داد تا به حدی که خوردن و آشامیدن بر من حرام شد و هر روز چهره ام افسرده تر می شد و بدنم لاغر تر می گردید و آثار عشق پنهان، در بیرون ظاهر می شد.
در شهرهای روم، طبیبی نماند که جدم برای معالجه من حاضر نکرده باشد و از دوای درد من از او سوال ننموده باشد چون از علاج درد من مایوس شد روزی به او گفتم ای نور چشم من! آیا در خاطرت آرزوی هست تا آن را برآورده نمایم؟
گفتم: ای جد من! درهای خوشحالی و شادمانی را به روی خود بسته می بینم، حال اگر دستور بدهی تا از شکنجه و آزار اسیران مسلمان در زندان دست بردارند و آنها را آزاد نمایند امیدوار هستم که خداوند متعال حضرت مسیح و مادرش عافیتی به من ببخشند.
جدم قبول کرد و چون چنین کردند، اندک سلامتی و صحت از خود ظاهر ساختم و مقداری هم غذا خوردم پس جدم خوشحال و شاد شد و دیگر اسیران مسلمان را عزیز می داشت.
بعد از 4 شب در خواب دیدم که بهترین زنان عالمیان، حضرت فاطمه زهرا و حضرت مریم با هزار کنیز از حوریان بهشتی که در خدمت آن حضرت بودند پیش من آمدند. حضرت مریم گفت این خاتون و بهترین زنان، مادر شوهر توست. پس من به دامنش افتادم و گریستم و شکایت کردم که حضرت امام حسن عسکری از دیدار با من خودداری می کند.
آن حضرت فرمود: «فرزند من چگونه به دیدن تو بیاید در حالی که تو به خدا شرک می آوری و بر مذهب مسیحیان هستی؟! اینک خواهرم مریم دختر عمران، از تو بسوی خدا بیزاری می جوید، اگر میل داری که حق تعالی و حضرت مسیح و حضرت مریم ع از تو خشنود گردند و حضرت امام حسن عسکری ع به دیدن تو بیاید، پس بگو: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله»
(یعنی شهادت می دهم که نیست معبودی جز خداوند و شهادت می دهم که محمد فرستاده خداوند است.)
چون این دو کلمه طیبه را تلفظ نمودم، حضرت سیده النساء ع مرا به سینه خود چسباند و دلداری داد و فرمود: «اکنون، منتظر آمدن فرزندم باش که من، او را بسوی تو می فرستم.»
چون بیدار شدم، آن دو کلمه طیبه را بر زبان می راندم و انتظار ملاقات آن حضرت را می بردم.
در شب بعد در خواب، آفتاب جمال آن حضرت طالع گردید. عرض کردم: «ای دوست من! بعد از آنکه دلم را اسیر محبت خود کردی، چرا از مفارقت جمال خود، مرا چنین زجر دادی؟»
آن حضرت فرمود: «دیر آمدن من به نزد تو، نبود مگر برای آن که تو مشرک بودی، اکنون که مسلمان شدی هر شب نزد تو خواهم آمد تا آن زمان که خدای تعالی من و ترا در بعد ظاهری به یکدیگر برساند و این هجران را به وصال مبدل گرداند»
از ان شب تا حال، یک شب نگذشت مگر اینکه درد هجران مرا، به شربت وصال دوا فرمود.»
من (بشر بن سلیمان) گفتم: «چگونه در میان اسیران افتادی؟»
حضرت نرجس ع گفت: «در شبی از شبها امام حسن عسکری ع به من خبر داد که در فلان روز جدت، لشکری بر علیه مسلمانان خواهد فرستاد و خود، از عقب خواهد رفت؛ تو خود را در میان کنیزان و خدمتکاران او بینداز بصورتی که ترا نشناسند و به دنبال جد خود روان بشو و از فلان راه برو.»
پس من چنان کردم. طلیعه لشکر مسلمانان به ما برخوردند و ما را اسیر کردند و آخر کار من این بود که دیدی و تا به حال، کسی به غیر از تو ندانسته است که من دختر پادشاه روم هستم.»
گفتم: «این عجیب است که تو از اهل فرنگ هستی و زبان عربی را به خوبی می دانی.»
او گفت: «بلی! بخاطر محبت زیادی که جدم به من داشت و می خواست که به من آداب حسنه را یاد بدهد، برای من زن مترجمی که هم زبان فرنگی و هم زبان عربی می دانست را قرار داده بود که او هر صبح و شام می آمد و به من لغت عربی می آموخت تا آنکه توانستم این زبان را یاد بگیرم.»
بشر بن سلیمان می گوید: «چون او را به سامراء خدمت حضرت امام علی النقی ع رساندم، حضرت به ایشان فرمود: «چگونه حق سبحانه و تعالی، به تو نشان داد عزت دین اسلام و ذلت دین نصاری را شرف و بزرگواری محمد ص و اهل بیت او را ؟»
گفت: «چگونه وصف کنم برای تو ای فرزند رسول خدا چیزی را که تو از من بهتر می دانی.»
امام هادی ع فرمود: «می خواهم ترا گرامی بدارم. کدام یک بهتر است نزد تو، این که ده هزار اشرفی به تو بدهم یا ترا به یک شرف ابدی بشارت بدهم؟» حضرت نرجس ع عرض کرد: «بشارت شرف را می خواهم و مال نمی خواهم.»
حضرت امام علی النقی ع فرمود: «بشارت باد ترا به فرزندی که پادشاه مشرق و مغرب عالم می گردد و زمین را پر از عدل و داد می کند، بعد از آن که پر از ظلم و جور شده باشد.»
حضرت نرجس ع عرض کرد: «این فرزند از چه کسی بوجود خواهد آمد؟»
امام هادی ع فرمود: «کسی که حضرت محمد ص ترا برای او خواستگاری کرد.» سپس از او پرسید: «حضرت مسیح و وصی او، ترا به عقد چه کسی در آوردند؟»
او گفت: «به عقد فرزند تو، امام حسن عسکری ع.»
حضرت فرمود: «او را می شناسی؟» او گفت: از شبی که به دست بهترین زنان، مسلمان شدم، شبی نگذشته است که او به دیدن من نیامده باشد. پس امام هادی ع، خادم را طلبید و فرمود: «برو به خواهرم حکیمه بگو که بیاید.»
چون حکیمه ع داخل شد حضرت فرمود: «این، آن کنیزی است که می گفتم.» حکیمه خاتون، حضرت نرجس ع را در بر گرفته، بسیار نوازش کرد. سپس امام هادی ع به حکیمه خاتون فرمود: «ای دختر رسول خدا! او را به خانه خود ببر و واجبات و سنتها را به او آموزش بده، زیرا او زن امام حسن عسکری و مادر صاحب الزمان ع است.»

برگرفته از کتاب عجائب و معجزات شگفت انگیزی از امام زمان (گروهی از محققین و مولفین به سرپرستی حمید عزیزی)

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: عجائب امام زمان , ,
:: بازدید از این مطلب : 459
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : S_A

«كيم اونگ يونگ»، باهوشترين فرد دنيا

اين فوق نابغه كرهاي در سال 1962 به دنيا آمد و در حال حاضر باهوشترين فرد دنيا محسوب مي‌شود. او در چهار سالگي ميتوانست زبانهاي ژاپني، كرهاي، آلماني و انگليسي را بخواند. در پنج سالگي سختترين مسئله‌هاي ديفرانسيل و انتگرال را حل ميكرد و بهره هوشي بسيار بالا يعني بالاي 210 داشت. كيم از 3 تا 6 سالگي دانشجوي افتخاري دانشگاه هانگ يانگ بود و در 7 سالگي به «ناسا» دعوت شد. او در پانزده سالگي دكتراي خود را گرفت.
 
 

«گريگوري اسميت»، كانديداي صلح نوبل

گريگوري اسميت در سال 1990 به دنيا آمد در دو سالگي ميتوانست بخواند و در ده سالگي وارد دانشگاه شد. ولي نبوغ تحصيلي، تنها نيمي از داستان گريگوري اسميت است.

او عاشق صلح مي‌باشد و از سنين كم به عنوان حامي و يكي از فعالان حقوق كودك و صلح جهاني به كشورهاي مختلف دنيا سفر كرده است. او موسس سازمان بينالمللي دفاع جوانان است كه اصول صلح را به كودكان و جوانان سراسر دنيا آموزش ميدهد. او با بيلكلينتون و ميخائيل گورباچوف مذاكره داشته و در مقابل سازمان ملل سخنراني كرده است. گريگوري در 12 سالگي كانديداي اخذ جايزه صلح نوبل شد.
 
 

«اكريت جاسوال»، جراح هفت ساله

اكريت جاسوال يك نوجوان هندي است كه باهوشترين فرد هندي به شمار ميرود. او در سال 2000 و در هفت سالگي اولين موفقيت پزشكي خود را به دست آورد. بيمار او دختري هشت ساله بود كه پول كافي براي رفتن به بيمارستان نداشت. دست اين دختر به حدي سوخته بود كه جمع شده و به شكل مشت درآمده بود. اكريت هيچ تجربهاي در جراحي نداشت، ولي اين دختر را عمل كرد و او ديگر ميتوانست انگشتان خود را باز و بسته كند. اكريت به مطالعات پزشكي خود ادامه داد و در دوازده سالگي دارويي براي درمان سرطان ساخت. او هماكنون كوچكترين دانشجوي دانشكده پزشكي هند است.
 
 

«كلئوپاترا استراتان»، خواننده سه ساله

كلئوپاترا در اكتبر 2002 در مولداوي به دنيا آمد. پدر او نيز يك خواننده است. كلئوپاترا كوچكترين خواننده پردرآمد دنيا به حساب ميآيد. او در سال 2006 آلبوم «در 3 سالگي» را روانه بازار كرد و ركورد فروش آلبومهاي موسيقي دنيا را شكست. او براي هر آهنگ خود هزار يورو ميگيرد.
 
 
 
 
 

«آليتا آندره» نقاش دو ساله

آليتا دو ساله است ولي نقاشي را پيش از اين آغاز نموده است. وقتي «مارك جميسون» رئيس گالري نقاشي ملبورن استراليا نقاشيهاي اين هنرمند را ديد آنقدر از آن خوشش آمد كه تصميم گرفت آنها را در يك نمايشگاه به نمايش بگذارد. اين نمايشگاه با استقبال گرم تماشاچيان مواجه شد و همه ميخواستند خالق آن آثار را ببينند در آن زمان بود كه جميسون تازه متوجه شد نقاش اصلي آن تابلوها دختر 22 ماهه هنرمند يعني «آليتا آندره» است.
 
 
 
 

«آرون كريپكه» در دوران دبيرستان استاد هاروارد شد

سائول در سال 1940 در نيويورك به دنيا آمد. او يك نابغه به تمام معني بود. در چهار سالگي جبر را كشف كرد و در پايان دوره ابتدايي هندسه، حساب و فلسفه را به پايان رساند. در نوجواني يك سري مقاله نوشت كه معلوم شد همه اصول منطق كيفي هستند. در همان زمان از سوي دانشگاه هاروارد نامهاي به او رسيد كه از وي دعوت ميكرد براي تدريس به آن دانشگاه برود. او ميگويد: «مادرم گفت بايد اول دبيرستان را تمام كنم و بعد به دانشگاه بروم» بعد از دبيرستان، سائول استاد هاروارد شد و اكنون بزرگترين فيلسوف زنده دنيا مي‌باشد.
 
 
 
 

«مايكل كرني» ليسانسيه ده ساله و ميليونر تلويزيوني

مايكل كرني 24 سال دارد. او در ده سالگي مدرك ليسانس خود را گرفت و در سال 2008 در مسابقه «كي ميخواهد ميليونر شود» شركت كرده و برنده يك ميليون دلار جايزه شد. او ركوردهاي جهاني بسياري دارد كه يكي از آنها تدريس در دانشگاه در 17 سالگي است.
 
 
 

«الينا اسميت» مشاور راديويي 7 ساله

ايستگاه راديويي شهر الينا زماني به او به عنوان مشاور يا سنگ صبور يك شغل داد كه او به راديو زنگ زد و در پاسخ به زن شنوندهاي كه از كار بيكار و افسرده شده بود، گفت: «عزيزم فقط بايد با دوستانت به ورزش بولينگ بروي و روزي يك ليوان شير بنوشي.» توصيه الينا آنقدر براي شنوندگان جالب بود كه اين ايستگاه راديويي هفتهاي يك ساعت او را به عنوان سنگ صبور به استوديو دعوت ميكرد. الينا مشاوره‌هاي مختلفي به شنوندگان ميدهد و مشكلات بسياري از به هم خوردن نامزدي تا از بين بردن بوي بد عرق را پاسخ ميدهد. وقتي يك شنونده براي او نوشت كه چطور شوهر پيدا كند؟ الينا پاسخ داد: «به خودت برس ولي زياد آرايش نكن.» و وقتي شنونده ديگري پرسيد چه كار كند تا نامزدش به سوي او بازگردد، گفت: «اين مرد ارزش دلشكسته شدن ندارد. زندگي آنقدر كوتاه است كه نبايد به خاطر يك مرد آن را خراب كرد.»
 
 

«فابيانو لوييجي كاروانا» اعجوبه شطرنج

فابيانو يك نوجوان 16 ساله ايتاليايي است كه در 14 سالگي استاد بزرگ شطرنج شد. او بهترين شطرنجباز زير هجده سال در سراسر دنياست.
 
 
 

«ويلي موسكوني» آقاي بيليارد در 6 سالگي

موسكوني معروف به آقاي بيليارد در آمريكا از شش سالگي به طور حرفهاي بيليارد بازي ميكرد. او در حقيقت بازي بيليارد را از تمرين كردن با سيبزمينيهاي كوچك آغاز كرده بود. مدتي بعد پدرش به نبوغ او پي برد و او را در مسابقات بزرگ شركت داد.



:: موضوعات مرتبط: عکس هایی از 10 اعجوبه دنیا , ,
:: بازدید از این مطلب : 330
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 20 مرداد 1389 | نظرات ()